جاوید مدرس اول رافض در ۸ سال و ۶ ماه قبل، شنبه ۲۴ بهمن ۱۳۹۴، ساعت ۱۸:۱۹ نوشته:
replyپاسخگویی به این حاشیه flagگزارش حاشیهٔ نامناسب connectionرونوشت نشانی حاشیه
دیدی چگونه روزگار وصال و شادیخواری به سرعتِ برق وباد سپری گشت؟گفت:
زیرا در مسائل مادی عقب می افتد در حالیکه اگر بدانیم نه تنها او از دیگران عقب نیفتاده است بلکه به راه درست راهنمایی شده و از دیگران پیشی گرفته است .
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۵۷۸ آخر شبِ جدایی روزی مگر سرآید
در آرامگاه سعدی علاوه بر مقبره این شاعر مشهور، مقابر زیادی از بزرگان دین همانند شوریده شیرازی وجود دارد که بنا به وصیت خود در آنجا دفن شدهاند.
باغ زیبای عفیف آباد بهدلیل قرار داشتن یکی از بزرگترین موزههای نظامی خاورمیانه در آن، رنگ و بویی کاملا نظامی دارد و در گوشه و کنار آن میتوانید انواع ادوات نظامی و حتی تانک و توپهای بسیار قدیمی را مشاهده کنید.
دلبرم گفت: نگران وناامیدمباش، سرانجام روزی اندوه وغمت به پایان میرسد. گفتم بیاازسرلطف وعنایت، معشوقه ی زیبارُخسار من باش،تاتاریکی های دلم بافروغ ِ ماهِ رخسارتو روشن گردد.
و (کُفر) است که با تاریکی و سیاهی ملازمه دارد . علاوه بر این کنایه از عالم کثرت است. همچنین شادروان قزوینی در بیت پنجم خوشا هوایی کز باد صبح خیزد را اصّح دانسته اند.
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۲۲ چون بینم اینکه رویت در چشم more info دیگر آید
مهیار علیزاده » بی من » ماه شو گلهای تازه » شمارهٔ ۱۳۲ » (ابوعطا) (۲۰:۲۳ - ۲۲:۰۸) نوازندگان: اسدالله ملک (ویولن) ; ملک، جهانگیر (ضرب / تنبک) ترانه سرا: حافظ شیرازی خواننده ترانه: محمودی خوانساری مطلع شعر ترانه: گفتم غم تو دارم گفتا غمت سر آید (گفتم غم تو دارم) ستار » شازده خانوم » صید دل (خواننده ستار، آهنگساز اسماعیل مهرتاش، تنظیم منوچهر چشم آذر)
روفیا در ۹ سال و ۶ ماه قبل، یکشنبه ۱۲ بهمن ۱۳۹۳، ساعت ۰۰:۰۹ نوشته:
پس حافظ از زبانِ انسان عجول به همان بیت دوم باز میگردد و جویای زمان مصالحه میگردد تا حضور دایم را رقم بزند و دلدار پاسخ میگوید که راز خود را با کس مگوی تا وقت آن فرا رسد. یعنی که با اظهار و گفتگو در این باره با دیگران به ذهن رفته و راه را طولانی تر میکنی، پس تا آن زمان و رسیدن به حضورِ دایم که فنا شدن در معشوق است، بدون توجه به ذهن و امورِ بیرونی روی خود کار کن تا سرانجام صلح و دوستیِ آغازین بار دیگر برقرار گردد.
گفتم که بـر خیـالت راه نـظر بـبـنـدم گفتا که شبروست اوازراه دیگر آیـد